ذکر رابعه ی عَدویَّه رحمة الله علیها :
رابعه عَدویَّه ( 100-180 ه ق ) دختر «اسماعیل عدوی قیسی» بود. نام او را از این جهت رابعه گذاشتند که فرزند چهارم خانواده بود . لقب او تاج الرجال و کنیه اش ام الخیر است . وی شوق و محبت به خدا را جایگزین همه چیز کرده بود ، و این از حالات و سروده ها و جملات او قابل دریافت است .
رابعه را با بزرگان و اولیائی همچون حسن بصری، ابراهیم ادهم، سفیان ثوری ، مالک دینار و صالح مُرّی همدوره دانستهاند .
مزار وی به روایتی در بصره است و به روایتی در قریه ی طور در شرق بیت المقدس ، که با توجه به محل تولد و زیستن او که همانا بصره است ، دیدگاه اول صحیح تر به نظر می رسد .
گزیده ای از ذکر رابعه ی عدویه :
بعد از آن عزم حج کرد و به بادیه رفت. خرى داشت که رخت بر وى نهاده بود. در میان بادیه بمرد. اهل قافله گفتند: ما رخت تو برداریم . گفت : من به توکّل شما نیامدهام ، بروید! . قافله برفت. رابعه گفت: « الهى! پادشاهان چنین کنند با عورتى عاجز؟ مرا به خانه خود خواندى ، پس در میان راه ، خر میرانیدى ، و مرا در بیابان تنها بگذاشتى؟ » در حال خر برخاست . رابعه بار برنهاد و برفت …
و رابعه چون به مکّه مىرفت ، در بادیه روزى چند بماند ، گفت: « الهى! دلم بگرفت . کجا مىروم؟ من کلوخى ، آن خانه سنگى . مرا تو مىباید » ….
نقل است که وقتى دیگر به مکّه مىرفت . در میان بادیه کعبه را دید که به استقبال او آمده بود . رابعه گفت:
« مرا ربّ البیت مىباید . کعبه را چه کنم؟ مرا استطاعت کعبه نیست . به جمال کعبه چه شادى؟ مرا استقبالِ من تقرّب الىّ شبرا تقرّبت الیه ذراعا مىباید . کعبه را چه بینم؟ »
………….
پرسيدند از محبت . گفت : « محبت از ازل درآمده است و به ابد گذر کرد و در هژده هزار عالم کسي را نيافت که يک شربت از وي درکشد به آخر به حق رسيد و از او اين عبارت ماند که: يحبهم و يحبونه . »
گفت : يا بني آدم ! از ديده به حق منزلي نيست . از زبانها بدو راه نيست ، و سمع شاهراه زحمت گويندگان است ، ودست و پاي سکان حيرت اند . کار، با دل افتاده است . بکوشيد تا دلي بيدار بدست آريد ، که چون دل بيدار شد ، او را به يار حاجت نيست . »
و گفت : « استغفار به زبان ، کار دروغ زنان است . »