ذکر حسن بصری رحمة الله علیه :
حسن بصری فرزند ابو سعید یسارِ بن بصری ، از زُهّاد قرن اول ( 21-110 ه ق ) و ملقب به امام بصره است . در مدینه متولد شد و در بصره درگذشت و مدفن او در منطقه ی زبیر بصره ، در کشور عراق قرار دارد . وی از تابعین صحابه ی حضرت رسول صلوات الله علیه بود و در منقبت امیرامومنین علی علیه السلام سخن رانده و وی را در علم و ورع و شرف ، برترِ امت دانسته است . مورخان قدیم نوشته اند که اصل ِ حسن ِ بصری ، یعنی تبار او ، از “میسان ” ( شهری ایرانی میان بصره و واسط است ) . بسیاری از اولیاء معرفی شده در تذکره الاولیاء که هم دوره ی او بوده اند ؛ همچون حبیب عجمی ، ثابت بنانی ، مالک دینار، محمد بن واسع ، عتبة بن الغلام ، رابعه ی عدویه ، ….. از او درس گرفته و یا در پای منبر او حاضر می شدند .
گزیده ای از ذکر حسن بصری :
نقل است که حسن گفت: از سخن چهار کس عجب داشتم: کودکی و مستی و مخنثی و زنی. گفتند: چگونه؟
گفت: روزی جامه از مخنثی که برو میگذشتم درکشیدم. گفت: خواجه حال ما هنوز پیدا نشده است. تو جامه از من برمدار که کارها در ثانی الحال خدای داند که چون شود؛ و مستی را دیدم که در میان وحل میرفت، افتان و خیزان. فقلت له ثبت قدمک یا مسکین حتی لاتزل. گفتم قدم ثابت دار تا نیفتی. گفت: تو قدم ثابت کرده ای با این همه دعوی؟ اگر من بیفتم مستی باشم به گل آلوده؛ برخیزم و بشویم. این سهل باشد. اما از افتادن خود بترس. این سخن در دلم عظیم اثر کرد و کودکی وقتی چراغی میبرد و گفتم: از کجا آورده ای این روشنایی؟ بادی در چراغ دمید و گفت: بگوی تا به کجا می رفت این روشنایی تا من بگویم از کجا آورده ام؟ و عورتی روی برهنه و هر دو دست گشاده و خشم آلوده با جمالی عظیم از شوهر خود با من شکایت میکرد. گفتم: اول روی پوش. گفت: من از دوستی مخلوق چنانم که عقل از من زایل شده است و اگر مرا خبر نمیکردی همچنین به بازار خواستم شد. تو بااین همه دعوی دردوستی او چه بودی اگر تو ناپوشیدگی روی من ندیدی؟ مرا از این عجب آمد.
……………..
گفت: سخن من بشنوید که علم من شما را سود دارد، و عمل من شما را زیان ندارد.
و پرسیدند: یا شیخ! دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمیکند. چه کنیم؟
گفت: کاشکی خفته بودی که خفته را بجنبانی بیدار گردد. دلهای شما مرده است که هرچند میجنبانی بیدار نمیگردد.
وگفت هم نشینی با بدان کردن مردم را بد گمان کند در نیکان.
و گفت: اگر کسی مرا به خمر خوردن خواند دوستر از آن دارم که به طلب کردن دنیا خواند.